امروز صبح بعدازمدت ها تصمیم گرفتم سری به #مادربزرگم بزنم مشغله های کاری اجازه نمیداد به دیدنش برم،هرروزتلفنی صحبت میکردم وحالش روجویا میشدم اما دله دیگه لامصب تنگ میشه وبهونه گیر.

بعدازده دقیقه استارت زدن ماشین روشن شد،هواسوزشدیدی داشت وسرما تا استخونام نفوذ کرده بود،سریع #بخاری رو روشن کردم اما از شانس بد من فقط بادسرد میومد،منتظرشدم ماشین گرم شد وبعدحرکت کردم.


برای مشاهده بقیه به ادامه مطلب مراجعه کنید...